ریشو های افراطی

 دوباره آینه وآرایش و...

بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت...
توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف میکرد و بلند بلند میخندیدند..
شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد: خانمی برسونیم...
لبخند زد و گفت برو عمتو برسون , بعد با دوستش زدن زیر خنده..
پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یکباره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به سمت ماشین کشید..
دختر که هراسون شده بود ,
شروع کرد به داد و فریاد, 
اما کسی جلو نمیومد,
اینبار با صدای بلند التماس کرد,
اما همه تماشاچی بودن,
هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن...
کسی حاضر نبود جونش رو به خطر بندازه..

دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه.. 
آهای ولش کن بی غیرت
مگه خودت ناموس نداری.. 
وقتی بهشون رسید یقه اوباش رو گرفت و گفت خواهرم شما برو..
و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد...

دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد 
و دید یه جوون ریشو, از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن..
از همونا که به نظرش افراطی بودن, افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه..
ناخودآگاه یاد دیروز افتاد..


اون دختر دوباره شب برای دوستاش
اس ام اس فرستاد:
که وقتی خواستن به زور سوارش کنند همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش میگفت:
خواهرم حجابت..
همان ریشوی افراطی..

من از این ریشو های افراطی زیاد میشناسم...
مثل شهیدعلی خلیلی 
لطفا منتشر کنید...


نظرات شما عزیزان:

مطهره
ساعت22:24---29 فروردين 1394
خدا حفظ کنه علی خلیلی های روزگار رو که اگه اینا نباشن ...

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : شنبه 29 فروردين 1394برچسب:, | 22:14 | نویسنده : محمدعارف |