یوسف مصری نمی آید به کنعان دلم
بازسر را می گذارد غم به دامان دلم
بی حضور چتر دستانت ببین یعقوبوار
مانده ام امشب دوباره زیر باران دلم
خوب می دانی زلیخای جنون با من چه کرد
پاره شد در ماتم عصمت گریبان دلم
نوح من! خاصیت عشق است امواج بلند
کشتیات را بشکن و بنشین به طوفان دلم
کی بهارت می وزد بر گیسوان حسرتم
کی نگاهت می شود ای خوب مهمان دلم
تا بگویی با من از عریانی اندوه خویش
تا بگویم با تو از اسرار پنهان دلم
بوی پیراهن مرا کافی است تا روشن شود
چشم تاریک و شب خاموش کنعان دلم
اللهم عجل لمولانا المظلوم الفرج
نظرات شما عزیزان:
.: Weblog Themes By Pichak :.